آیه 144 سوره آل عمران
<<143 | آیه 144 سوره آل عمران | 145>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
محمد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و درگذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت درگذشت شما باز به دین جاهلیّت خود رجوع خواهید کرد؟ پس هر که مرتد شود به خدا ضرری نخواهد رسانید، و البته خدا جزای نیک اعمال به شکرگزاران عطا کند.
و محمّد جز فرستاده ای از سوی خدا که پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشته اند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، [ایمان و عمل صالح را ترک می کنید و] به روش گذشتگان و نیاکان خود برمی گردید؟! و هر کس به روش گذشتگان خود برگردد، هیچ زیانی به خدا نمی رساند؛ و یقیناً خدا سپاس گزاران را پاداش می دهد.
و محمد، جز فرستادهاى كه پيش از او [هم] پيامبرانى [آمده و] گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود برمىگرديد؟ و هر كس از عقيده خود بازگردد، هرگز هيچ زيانى به خدا نمىرساند، و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد.
جز اين نيست كه محمد پيامبرى است كه پيش از او پيامبرانى ديگر بودهاند. آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به آيين پيشين خود باز مىگرديد؟ هر كس كه بازگردد هيچ زيانى به خدا نخواهد رسانيد. خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بزودی شاکران (و استقامتکنندگان) را پاداش خواهد داد.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
خلت: خلاء و خلو: خالى شدن، در مورد گذشت زمان نيز بكار مى رود.
اعقاب: عقب (بفتح اول و كسر دوم): پاشنه. جمع آن اعقاب. مراد از «رد بر اعقاب» بر گرداندن به حالت كفر است.
عقبيه: «انقلب على عقبيه» يعنى: بر دو پاشنه خود بگرديد. مراد از آن برگشتن به حالت اوليه است.
نزول
محل نزول:
اين آيه همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است.
شأن نزول:
«شیخ طوسى» گوید: ابن عباس و قتادة و ضحاك و مجاهد گويند: كه سبب نزول آيه چنين بود وقتى كه شايع كردند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در غزوه احد كشته شده، عده اى گفتند: اگر محمد پيامبر ميبود. هرگز كشته نميشد. عده ديگرى گفتند: ما با كسانى كه پيامبر با آنها جنگيده جنگ مى كنيم و علت شكست مسلمين هم اخلالى بود كه به وسيله خود آنها براى بدست آوردن غنيمت ايجاد شده بود. در صورتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها را از خالى كردند. جايگاه خود نهى كرده و دستور داده بود كه به هيچ وجه آن جايگاه را خالى نگذارند زيرا مى ترسيد كه مشركين كمين كرده و ناگهانى حمله ببرند وقتى كه مشركين فرار كردند مسلمين در تعقيب آنها برآمدند و به خاطر بدست آوردن غنائم سنگرهاى خود را خالى گذاشتند در همين وقت خالد بن وليد با دويست سوار سر رسيد و مسلمين را كه از جايگاه و سنگر خود منحرف شده و برخلاف دستور پيامبر رفتار كرده بودند، شكست داد و در همين وقت بود كه شايع نمودند محمد مرده است، سپس اين آيه نازل گرديد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«144» وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ
ومحمّد جز پيامبرى نيست كه پيش از او نيز پيامبران (ديگرى آمده و) در گذشتهاند. (بنابراين مرگ براى انبيا نيز بوده و هست،) پس آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به (آئين) گذشتگان خود بر مىگرديد؟ و هر كس به عقب برگردد، پس هرگز هيچ ضررى به خداوند نمىزند و خداوند بزودى پاداش شاكران را خواهد داد.
نکته ها
در تفاسير آمده است: در جنگ احد هنگامى كه شايعه گرديد محمّد كشته شد. اين شايعه
جلد 1 - صفحه 619
موجب شادى و روحيه گرفتن كفّار شد و جمعى از مسلمانانِ ضعيفالايمان پا به فرار گذاشتند. برخى به فكر گرفتن امان از ابوسفيان فرمانده كفّار افتادند. در برابر اين گروه، مسلمانانى با صداى بلند فرياد مىزدند: اگر محمّد هم نباشد راه محمّد و خداى محمّد باقى است، فرار نكنيد. «1»
امام صادق عليه السلام فرمود: حساب قتل از مرگ جداست، وهر شهيدى در آينده تاريخ برگشته ودوباره خواهد مرد. زيرا قرآن مىفرمايد: «2» «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» «3»
پیام ها
1- وظيفه پيامبر، رسالت و ابلاغ پيام خداست. «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ»
2- مگر با مرگِ انبياى قبل، پيروانشان از دين برگشتند؟! «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ...»
3- جامعهى اسلامى بايد چنان تشكّل و انسجامى داشته باشد كه حتّى مرگ رهبر به آن ضربهاى نزند. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»
4- پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز تابع سنّتهاى الهى و قوانين طبيعى همچون مرگ و حيات است. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»
5- انتشار شايعه، از حربههاى دشمن است. «ماتَ أَوْ قُتِلَ» (با توجّه به شأن نزول)
6- عمر پيامبر محدود است، نه راه او. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ»
7- فردپرستى ممنوع. راه خدا كه روشن شد، آمد و شد افراد نبايد در پيمودن خط الهى ضربه وارد كند. «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»
8- ايمان خود را چنان ثابت و استوار سازيد كه حوادث تاريخ آن را نلرزاند.
«أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»
«1». زمانى به نوشتن اين آيه رسيدم كه بنيانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمينى قدس سره به ملكوت اعلى پيوست و در تشييع پيكر ايشان حدود ده ميليون نفر در تهران شركت كردند. مسلمانان ايران براساس همين آيه بر پيمان خود استوار ماندند و با انتخاب رهبرى عادل و فقيه؛ «آيةالله خامنهاى» با امام و آرمانهاى بلند او تجديد بيعت نمودند.
«2». تفسير عيّاشى، ج 2، ص 113.
«3». انبياء، 35.
جلد 1 - صفحه 620
9- دست برداشتن از خط انبيا، سقوط و عقبگرد است. «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»
10- كفر مردم، ضررى براى خداوند ندارد. «فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ»
11- مقاومت در راه حق، بهترين نوع شكر عملى است كه پاداشش با خداست.
«سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144)
در غزوه احد و فرياد شيطان و فرار منهزمان به مدينه، حضرت، ايشان را مؤاخذه فرمود كه چرا فرار كرديد؟ معذرت خواستند و گفتند: صداى كشته شدن تو را شنيديم و از غايت وحشت فرار نموديم؛ حق تعالى به جهت رفع عذر آنان فرمود:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ: و نيست حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مگر
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 263
فرستاده شده و پيغمبر از جانب ما، قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ: بتحقيق گذشتهاند پيش از او پيغمبران. پس موت محال نيست، بزودى او هم درگذرد، چنانچه ايشان درگذشتند به موت يا قتل. أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ: آيا پس بميرد پيغمبر يا كشته شود، انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ: برمىگرديد شما بر پاشنههاى خود از جهاد و يارى دين خدا، يا مرتد مىشويد به موت يا قتل پيغمبر. اين كاشف از سستى و بىاعتقادى شما است كه تا پيغمبر ميان شما باشد، مؤمن، و اظهار علاقهمندى نمائيد. وقتى پيغمبر از ميان شما برود مرتد و كافر گرديد وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ: و هر كه برگردد به پاشنه پاى خود، يعنى مرتد شود و ترك فرمان نمايد، فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً: پس هرگز ضرر نرساند به برگشتن از دين، خداى تعالى را ضررى؛ زيرا ذات احديّت، غنى على الاطلاق است؛ كفر و ايمان و طاعت و معصيت بندگان، به ساحت قدس بارگاه الهى چيزى وارد نسازد؛ نتيجه راجع به خود بندگان خواهد شد از خير و شر و ثواب و عقاب، وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ: و زود باشد كه جزا دهد خداوند شكرگزارندگان بر نعمت اسلام و توفيق به نصرت حضرت پيغمبر و قرآن.
تنبيه: در آيه شريفه اشاراتى است:
1- آنكه وقتى انبياء عظام از دنيا انتقال يابند، ساير طبقات مردم به طريق اولى خواهند مرد.
2- آنكه پيروان اسلام و قرآن وقتى بصيرت به حق پيدا نمودند، البته بايد ثبات قدم داشته؛ حضور و غيبت پيغمبر و امام نسبت به آنان تفاوت ننمايد، بلكه در غيبت حجت، هر آينه جديت در اطاعت اوامر، بيشتر باشد تا خلوص اعتقاد آنها تحقق يابد.
3- آنكه كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند، ضررى به خداى تعالى نرسانند، بلكه كفر تمام خلايق به ساحت كبريائى نقصى وارد نسازد:
گر جمله كائنات كافر گردند
بر دامن كبريايش ننشيند گرد
4- نام نامى حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هم از حيث اسم و
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 264
هم از جهت معنى، ستوده و پسنديده، و مشتق از نام حضرت احديّت است.
علامه مجلسى رضوان اللّه عليه در تذكرة الائمه فرموده: نام مبارك آن حضرت، حضرت محمد و احمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اسماء مشهوره آن حضرت مىباشد، و ساير اسامى با القاب در قرآن و احاديث مذكور است: عبد اللّه، يس، ن، مقضى، فاتح، كافى، خاتم، حاشر، مزمل، مدثر، موقف، قثم، داعى بشير، نذير، شاهد، شهيد، مبشر، نبى، امى، نور، نعمت، رءوف، رحيم، منذر، مذكر، شمس، نجم، حم، سيما، نيّر، سراج، منير، ابطحى، تهامى، رحمة للعالمين، مصطفى، رسول اللّه، سيد المرسلين، خاتم النبيين.
5- تجليل اسم مبارك آن حضرت و ائمه معصومين، به نام گذاردن اولاد به اسم ايشان و احاديث بسيار در آن وارد شده:
1- عدة الداعى- سليمان جعفرى گويد شنيدم حضرت ابو الحسن عليه السّلام فرمود: لا يدخل الفقر بيتا فيه اسم محمّد او احمد او علىّ او الحسن او الحسين او جعفر؛ او طالب او عبد اللّه او فاطمة من النّساء «1». يعنى: داخل نمىشود فقر خانهاى را كه در آن باشد: اسم حضرت محمد يا احمد يا على يا حسن يا حسين يا جعفر يا طالب يا عبد اللّه، يا فاطمه عليهم السلام از زنان.
2- قال الرّضا عليه السّلام: البيت الّذى فيه اسم محمّد يصبح اهله بخير و يمسون بخير «2». فرمود حضرت رضا عليه السّلام خانهاى كه در او اسم حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشد، صبح نمايند اهل آن خانه به خير، و شب مىكنند به خير.
3- قال الصّادق عليه السّلام: استحسنوا اسمائكم فانّكم تدعون بها يوم القيمة قم يا فلان بن فلان الى نورك قم يا فلان بن فلان لا نور لك. «3» فرمود حضرت
«1» وسايل الشيعه، جلد 15، ابواب احكام الاولاد، باب 26، صفحه 128، حديث اوّل
«2» همان مدرك، صفحه 127، حديث هفتم
«3» همان مدرك، صفحه 122، باب 22، حديث دوّم
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 265
صادق عليه السّلام طلب نيكوئى كنيد به نامهاى خود، پس بدرستى كه شما خوانده شويد به آن نامها. روز قيامت ندا شود: برخيز اى فلان پسر فلان بسوى نور خود (اگر نام اولياء خدا باشد) و ديگرى را گويند: برخيز اى فلان پسر فلان نورى براى تو نيست (چنانچه نام دوستان شيطان باشد).
4- در «عيّاشى» از «ربعى بن عبد اللّه» روايت شده كه خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض شد: جعلت فداك انّا نسمّى باسمائكم و اسماء آبائكم فينفعنا ذالك؟ فقال: اى و اللّه، و هل الدّين الّا الحبّ؟ قال اللّه: «ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى يحببكم اللّه» (الخ) «1» يعنى: فدايت شوم ما نامگذارى كنيم به اسماى شما و اسماى پدران شما، پس نفع دهد ما را اين؟ حضرت فرمود: بلى به خدا قسم، و نيست دين مگر حبّ؛ خدا فرمايد: اگر شما دوست داريد خدا را، پس پيروى كنيد مرا تا دوست دارد خدا شما را.
تتمه: گذشته از اينكه نام نامى حضرت پيغمبر و ائمه معصومين عليهم السلام به تمام جهات موجب خير و بركت و رحمت مىباشد، وظيفه محبّان و مواليان اين خانواده است احياى نام مبارك ايشان به ترويج و انتشار و جريان در اولاد و احفاد. بنابراين مدعيان محبت و مودت آل عصمت، آيا سزاوار است براى پسند اهل زمانه نامهاى آباء و اجداد خود را تغيير دهند به نامهاى زردشتى و آتش پرستى، تا در نتيجه محو آثار خداپرستى و احياى سنن بت پرستى گردد؟
در خانه اگر كس است يك حرف بس است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144)
جلد 1 صفحه 504
ترجمه
و نيست محمد (ص) مگر پيغمبرى كه بتحقيق گذشتهاند پيش از او پيغمبران آيا پس اگر مرده بود يا كشته شده بود برميگشتيد از دين با عقاب خودتان و هر كه برگردد از دين بدو پاشنه پاى خود پس هرگز ضرر نمىرساند خدا را به چيزى و بزودى جزا ميدهد خداوند شكرگزاران را.
تفسير
بعضى گفتهاند در جنگ احد پس از نداى شيطان و اخبار از قتل حضرت رسول (ص) بعضى از مسلمانان گفتند خوب است عبد اللّه ابن ابى از ابو سفيان براى ما امان بگيرد و بعضى گفتند اگر پيغمبر بود كشته نمىشد برگرديد بدين خودتان و اين هر دو دسته اگرچه بر حسب ظاهر از مسلمانان محسوب مىشدند لكن سست عقيده يا منافق بودند و بعضى گفتند اگر پيغمبر كشته شد خداى او كشته نشده بعد از پيغمبر زندگى بچه درد ميخورد بكشيد براى آنچه او كشته شد براى آن تا كشته شويد و جنگ كردند تا كشته شدند
صلاح كار كجا و من خراب كجا
ببين تفاوت ره از كجا است تا بكجا
لذا خداوند ميفرمايد نيست محمد (ص) مگر پيغمبرى مانند پيغمبران سابق
آنكه نمرده است و نميرد خدا است
آنكه تغير نپذيرد خدا است
پيغمبر هم بشر است تمام موجودات جز خدا فانى خواهند شد چنانچه انبياء سابقين مردند يا كشته شدند اين پيغمبر هم در اين امر با آنها شركت دارد بايد از دنيا برود آيا شما تا اين درجه بىفكر هستيد كه تصور نكرديد پيغمبران سابق را كه كشتند يا مردند امم آنها چرا از دين خودشان برنگشتند بر فرض اين پيغمبر هم بميرد يا كشته شود آيا شما بايد از دين برگرديد كه پيغمبرتان مرده يا كشته شده و عياشى از حضرت باقر (ع) در اين مقام روايتى نقل نموده كه خلاصه آن روايت آنستكه مرگ غير از قتل است لذا خداوند در اين آيه بدو عنوان تعبير فرموده گفتند پس خدا چرا فرموده هر نفسى مرگ را مىچشد فرمود براى آنستكه هر كس كشته شود بايد بدنيا برگردد تا مرگ را بچشد چون كسيكه كشته شود مرگ را نچشيده بنظر حقير مراد اثبات رجعت است و در كافى از حضرت صادق (ع) روايت نموده است كه چون در جنگ احد مردم از پيغمبر فرار نمودند و آن حضرت تنها ماند و متوجه بمردم شد و فرمود من محمدم كشته نشدم آندو نفر ملتفت شدند و گفتند الان ما را تسخير
جلد 1 صفحه 505
ميكنند تازه ما از مهلكه نجات يافتيم و با رفقايشان فرار كردند با پيغمبر على (ع) بود و ابو دجانه پيغمبر رو بابو دجانه كرد و فرمود من بيعت را از تو برداشتم برو اما على پس او منم و من اويم ابو دجانه در حضور پيغمبر بدو زانوى ادب بنشست گريان رو بآسمان نمود و عرض كرد نه بخدا بيعت را از خود برنمىدارم كجا بروم يا رسول اللّه براى محبت زن و فرزند و خانه و مال و جان كه همه در معرض فنا است دست از دين خود برنميدارم پس پيغمبر بحال او رقت كرد بگمان حقير از آنوقت كه آن دو نفر آن كفر را گفتند و فرار كردند پيغمبر (ص) منقلب شد و از شدت دل سوختگى بيعت را از ابو دجانه برداشت و آن هم اين معنى را احساس كرد كه اين اظهارات را نمود و بعد از اظهارات او عقده دل پيغمبر باز شد در هر حال امام فرمود ابو دجانه مشغول جهاد شد و بقدرى جنگ كرد كه مجروح و خسته شد و از پا افتاد و امير المؤمنين او را بحضور پيغمبر نقل داد او عرض كرد وفا به بيعت نمودم پيغمبر فرمود بلى و او را تحسين كرد و امير المؤمنين (ع) تنها ماند از ميمنه و ميسره به پيغمبر حمله ميكردند و امير المؤمنين از دو طرف دفاع ميكرد تا شمشيرش سه پاره شد و پيغمبر شمشير خود ذو الفقار را باو عطا فرمود و همينطور امير المؤمنين جنگ ميكرد تا پيغمبر ديد دو پاى او از شدت جنگ مىلرزد سر به آسمان بلند كرد و با گريه عرض كرد الهى وعده فرمودى دين خود را غالب فرمائى اگر بخواهى قادرى و در اين موقع ملائكه از آسمان نازل شدند و با امير المؤمنين كمك كردند بطوريكه هنوز شمشير آن حضرت بطرف نرسيده مىمرد و مىافتاد تا آنكه يك تنه آن حضرت كفار را منهزم فرمود و ابو سفيان بامير المؤمنين گفت چه ميخواهى ما بمكه مراجعت مىكنيم آنها رفتند و تا مكه ملائكه آنها را تعقيب نمودند و پيغمبر با امير المؤمنين كه رايت اسلام در دستش بود بمدينه مراجعت نمود و ندا مىكرد ايها الناس اين پيغمبر است كه بسلامت مراجعت فرموده و چون بيرق اسلام از دور نمايانشد آنشخص كه آنكفر را گفته بود گفت اين على است كه رايت اسلام را در دست دارد و فراريان جمع شدند و توبه نمودند و معذرت خواستند و زنها از خانه بيرون آمده بودند و ضجه و صرخه و زارى مينمودند بگمان آنكه پيغمبر كشته شده است و آنحضرت آنها را منع فرمود و دلدارى داد و امر فرمود كه خود را بپوشانند و بمنازل خودشان عودت نمايند و فرمود خداوند بمن وعده فرموده كه دين مرا بر ساير
جلد 1 صفحه 506
اديان غالب فرمايد و اين آيه نازل شد حقير عرض ميكنم كسيكه بتواريخ اهل اسلام از شيعه و سنى مراجعه نموده باشد ميداند كه آندو نفر كه در جنگها پيش قدم براى فرار بودند كيانند حتى آنكه ابن ابى الحديد با آنهمه تعصب در شعر خود ميگويد اگر همه چيز را بتوانم نديده بگيرم فرار اولى و دومى را نميتوانم فراموش كنم باز تا ايندرجه انصاف داده مخصوصا دومى كه در اينصفت مشهور بين عامه و خاصه است لذا بگمان بنده گوينده آن كفر دومى بوده و اينكه در صدر روايت بهر دو نسبت داده شده است براى تقرير اولى بوده و در ذيل روايت تصريح بواقع شده است و اين كفر را براى كمال اشتياق بفرار گفته انصاف بده اينها اصحابى بودند كه ممكن نباشد اجتماع بر خطا نمايند يا برخلاف فرموده خدا و پيغمبر رفتار كنند و كسيكه از دين خود برگردد بسبب ارتداد بخدا ضررى نمىرساند بلكه بخود ضرر ميرساند كه مستحق آتش ميشود و خداوند جزاى شاكرين را عطا ميفرمايد مانند امير المؤمنين (ع) و كسانيكه متابعت او را نمودند و شكر نعمت خدا و پيغمبر را بجا آوردند و در احتجاج در خطبه غدير است كه پيغمبر فرمود اى گروه خلق من پيغمبر خدايم بسوى شما و پيش از من پيغمبرانى آمدهاند و رفتهاند اگر من بميرم يا كشته شوم شما از دين برميگرديد و كسى كه برگردد از دين خود بخدا ضررى نمىرساند و خدا بشاكرين جزا خواهد داد آگاه باشيد همانا على او است كه موصوف است بصفت صبر و شكر و بعد از او اولاد من از صلب او و در كافى از امير المؤمنين (ع) خطبه نقل نموده كه خلاصهاش آنست كه بعد از پيغمبر (ص) لمحه نگذشت كه مردم از دين خودشان برگشتند و كينه ديرينه خودشان را بروز دادند و ازدحام نمودند و در علم پيغمبر را بستند و ديار مسلمين را خراب كردند و احكام اسلام را تغيير دادند و سنت پيغمبر را تبديل نمودند و از انوار آن حضرت مستنير نشدند و بظلمت جهل گرفتار گشتند و جانشينى را كه پيغمبر براى خود تعيين نموده بود از روى ظلم مبدل كردند بكسى كه خودشان اختيار نمودند و گمان كردند مختار آنها از آل ابى قحافه اولى است بمقام پيغمبر (ص) از كسيكه خودش براى مقامش تعيين فرمود و مهاجر از آن آل بهتر است از مهاجر انصارى ربانى ناموس هاشم ابن عبد مناف و عياشى از حضرت باقر (ع) روايت نموده كه مردم بعد از پيغمبر مرتد شدند مگر سه نفر مقداد و أبو ذر و سلمان فارسى و چند نفر ديگر هم بودند كه بيعت
جلد 1 صفحه 507
نكردند تا از امير المؤمنين باكراه بيعت گرفته شد و آنها بودند كه آسياى دين بوجود آنها در گردش بود و اين است مراد از قول خداوند و ما محمد (ص) تا آخر آيه حقير عرض ميكنم شايد آن چند نفر حذيفه و عمار و ابو الهيثم ابن النيهان و امثال آنها بودند و اختلافى كه در باب تعداد اين بزرگواران شده است باعتبار مقام ثبات و خلوص و استقامت آنها است چنانچه ارتداد غير آنها هم مختلف است بعضى از آنها مسلما از ابتدا كافر بودند يك طرفة العين هم ايمان بخدا نياورده بودند و بعضى مسلمان بودند و ارتدادشان آنى و بعضى فقط خطور قلبى بوده و بعضى خطور هم نبوده بلكه كاملا معتقد بودند ولى جرئت اظهار حق را نمىنمودند و چون مرتدين بعد از پيغمبر نوعا همان فراريان در جنگها بودند از اين جهت هم اختلافى بين روايات نيست علاوه بر آنكه اعتبار بعموم كلام است نه خصوص مورد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِن ماتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلي أَعقابِكُم وَ مَن يَنقَلِب عَلي عَقِبَيهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيئاً وَ سَيَجزِي اللّهُ الشّاكِرِينَ (144)
و نيست محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مگر فرستاده خدا که اداء رسالت خود را نمود چنانچه گذشت قبل از او رسولاني که اداء رسالت نمودند و از دنيا رفتند بموت يا بقتل و موت و قتل دليل بر بطلان رسالت آنها نيست آيا شما اگر بميرد اينکه بزرگوار
جلد 4 - صفحه 375
يا كشته شود برميگرديد عقب عقب يعني قهقري که بدترين اقسام راه رفتن است كنايه از اينكه مرتد ميشويد و بدين جاهلية و شرك ميرويد که بدترين اقسام كفر ارتداد است و كسي که برگردد بطور قهقري بكفر اولي پس بداند که بخداوند ضرر وارد نكرده و كساني که ثبات قدم در دين داشته باشند و شكرگزار اينکه موهبت كبري باشند خداوند جزاي وافر بآنها عنايت ميفرمايد.
مفسرين گفتند اينکه آيه شريفه راجع بغزوه احد است که موقعي که توهم كردند پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم كشته شده يك دسته گفتند بفرستيم از ابي سفيان امان بگيريم يك دسته گفتند برگرديم بهمان بت پرستي سابق.
يك دسته گفتند ما بهمان عقيده اسلامي باقي هستيم و جهاد ميكنيم تا ما هم كشته شويم و بشهادت نائل گرديم.
آن دو دسته اول، انقلاب علي عقبيه هستند. و دسته سوم شاكرين.
لكن مستفاد از بسيار اخباري که از كافي و امالي شيخ و إبن شهر آشوب و عياشي و غير اينها از حضرت امير المؤمنين و حضرت باقر و حضرت صادق عليهم السلام در برهان نقل نموده در تفسير اينکه آيه که قريب بده حديث است اينست که اينکه آيه مربوط بغزوه احد نبوده و راجع باخبار از اينكه اينکه امت بعد از رحلت حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مرتدّ ميشوند در مورد وصيّ آن حضرت مگر قليلي که شرح آن بيايد در ضمن تفسير آيه.
و مراد از ارتداد در اينکه اخبار اينکه نيست که كافر و مشرك شوند تا اينكه اشكال شود که اينها مرتد نشدند بلكه مراد بتصريح اخبار مجرد اضطراب خاطر در امر وصيّ است چنانچه در اخبار بعد از آني که ميفرمايد
(انّ رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم لما قبض صار النّاس كلهم اهل جاهلية الا اربعة عليّ و المقداد و سلمان و ابو ذر).
راوي عرض كرد (فعمار) حضرت فرمود
(ان كنت تريد الّذين لم يدخلهم شيئي
جلد 4 - صفحه 376
فهذه الثلاثة).
(و ما محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)
از اسامي مقدسه حضرت رسالت است و مأخوذ از حمد چنانچه احمد هم از اسامي شريفه است و مأخوذ از حمد بمعني ستوده.
و گذشت در سوره مباركه حمد که حمد و ستايش مختص بخدا است زيرا غير او هر که باشد و هر چه باشد ممكن و محتاج است و احتياج نقص است.
لكن اطلاق اينکه اسم شريف بر حضرت رسالت بعناية اينست که وجود مباركش داراي جميع كمالاتيست که در خور ممكن است لذا مورد ستايش هست و در ميان ائمّه عليهم السلام سه مسمّي باين اسم هستند: حضرت باقر و حضرت جواد و حضرت بقيّة اللّه، و امتيازي که از براي حضرت بقيّة اللّه (عج) هست اينست که كنيه مباركش هم مطابق با كنيه حضرت رسالت است (ابو القاسم) چنانچه در مجمع از حضرت امير عليه السّلام روايت ميكند فرمود
(قال لي رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم انّ ولد لك غلام نحلته اسمي و كنيتي.
و اينکه اسم شريف را هر فرد از امت که داشته باشند بر سايرين امتياز دارند چنانچه در همين كتاب از حضرت رضا عليه السّلام روايت ميكند از آباء طيبينش از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود
(اذا سميتم الولد محمدا فاكرموه و اوسعوا له في المجلس و لا تقبحوا له وجها و ما من قوم کان «كانت خ ل» لهم مشورة فحضر معهم من اسمه محمّد او احمد الّا قدس في کل يوم ذلک المنزل مرتين.
الّا رسول رسول فرستاده شده و مقام رسالت بالاتر از مقام نبوت است، زيرا نبوّت بمعني نزول وحي از جانب حق باو است اعمّ از اينكه مأمور بتبليغ باشد يا نباشد. و رسول خاص مأمورين بدعوت ديگران هستند، پس هر رسولي نبيّ است و لا عكس.
و اعلا مراتب رسالت اولوا العزم است که آورنده شرع جديد و ناسخ شرايع
جلد 4 - صفحه 377
سابقه و اينها پنج نفرند: نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و عليهم السلام، و حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم خاتم انبياء و رسل است.
و اينکه جمله دلالت ندارد بر اينكه حضرت محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فقط داراي رسالت باشد بلكه مراد از نفي غير رسالت توقعاتيست که از پيغمبران داشتند که بايد از ملائكه باشند يا جميع خواهشهاي آنها را انجام دهند مثل وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّي تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ يَنبُوعاً أَو تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِيراً أَو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمتَ عَلَينا كِسَفاً أَو تَأتِيَ بِاللّهِ وَ المَلائِكَةِ قَبِيلًا أَو يَكُونَ لَكَ بَيتٌ مِن زُخرُفٍ أَو تَرقي فِي السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّي تُنَزِّلَ عَلَينا كِتاباً نَقرَؤُهُ قُل سُبحانَ رَبِّي هَل كُنتُ إِلّا بَشَراً رَسُولًا سوره بني اسرائيل آيه 89- 92، و آيات ديگر که در قرآن مسطور است قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ خلت بمعني مضت يعني گذشتند و رفتند از جلو او پيغمبراني، اشاره به اينكه استبعاد ميكنيد که يك نفر از افراد بشر رسول باشد از جانب خداوند، از اينکه نمره بسيار بودند که مبعوث برسالت شدند و اداء رسالت نمودند و رفتند، يا بموت طبيعي از دنيا رفتند يا آنها را كشتند. چنانچه در مورد ديگر ميفرمايد از قول رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ما كُنتُ بِدعاً مِنَ الرُّسُلِ احقاف آيه 9 بدعا يعني بيسابقه نيستم، رسل بسياري پيش از من بودند أَ فَإِن ماتَ أَو قُتِلَ موت رحلت طبيعي است و قتل بر خلاف طبيعت است، موت را نسبت بخود ميت داده و بفعل معلوم آورده چنانچه ميگويي (مات زيد) که (زيد) فاعل است. و قتل را نسبت بغير داده و مقتول نائب فاعل است و فعل را مجهول بيان كرده، و ترديد نه براي شك است بلكه براي تعميم است که رحلت از دنيا دو قسم است چه باسباب طبيعي و چه باسباب خارجي غير طبيعي.
انقَلَبتُم عَلي أَعقابِكُم انقلاب تغيير حالت است بحالت ديگر يا وصف است
جلد 4 - صفحه 378
بوصف ديگر مثل انقلاب خمر بخلّ و انقلاب ايمان بكفر و جهل بعلم بخلاف استحاله که تغيير جنس است بجنس ديگر مثل كلب بملح يا نوع بنوع ديگر مثل كرم بپشه، و اينکه انقلاب ايمان است بكفر چنانچه گذشت که مفاد اخبار معتبره است و اينکه آيه راجع بمنافقين نيست زيرا آنها انقلابي نداشتند، اصلا ايمان نداشتند تا منقلب شوند فقط نفاق خود را ظاهر كردند.
بلكه راجع بكسانيست که در زمان نبيّ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ايمان آوردند و پس از رحلت آن حضرت باغواي منافقين و دسيسههاي آنها از وصيّ آن حضرت رو برگردانيدند يا بطرف آنها رفتند يا تقاعد از نصرت وصيّ نمودند يا از خوف آنها ساكت شدند يا در شبهه افتادند و لو يك خلجان قلبي مثل عمار.
وَ مَن يَنقَلِب عَلي عَقِبَيهِ بدانند همين نحوي که ايمان آنها نفعي براي خدا نداشت بلكه براي خود آنها نفع داشت (قُل لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسلامَكُم بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيكُم أَن هَداكُم لِلإِيمانِ) حجرات آيه 17.
همين نحو ارتداد و انقلاب آنها هم فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيئاً هيچ گونه ضرري بر خدا ندارد فقط باعث خلود آنها ميشود در عذاب ابدي و بخود ضرر ميزنند که در ضلالت ميافتند و ديگران را اضلال ميكنند که همين انقلاب چه اندازه مليونها را بضلالت انداخت و باعث حسرت و ندامت شما ميشود آن موقعي که شاكرين و صابرين و كساني که ثابت قدم بودند خداوند جزاء آنها را مرحمت ميفرمايد.
وَ سَيَجزِي اللّهُ الشّاكِرِينَ مثل سلمان و ابا ذر و مقداد و حذيفه و عمار و من يحذوا حذوهم از طبقات مؤمنين ثابت قدم.
379
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 144)
شأن نزول:
این آیه نیز ناظر به یکی دیگر از حوادث جنگ احد است و آن این که: در همان حال که آتش جنگ میان مسلمانان و بتپرستان به شدت شعلهور بود ناگهان صدایی بلند شد و کسی گفت: محمّد را کشتم ... محمّد را کشتم ...!
جمعی که اکثریت را تشکیل میدادند به دست و پا افتاده و از میدان جنگ به سرعت خارج میشدند، اما در مقابل آنها اقلیتی فداکار و پایدار همچون علی علیه السّلام و أبو دجانة و طلحة و بعضی دیگر بودند که بقیه را به استقامت دعوت میکردند.
آیه در این مورد نازل گردید و دسته اول را سخت نکوهش کرد.
ج1، ص335
تفسیر:
فرد پرستی ممنوع- مسأله فرد پرستی یکی از بزرگترین خطراتی است که مبارزات هدفی را تهدید میکند، وابستگی به شخص معین اگر چه پیامبر خاتم باشد مفهومش پایان یافتن کوشش و تلاش برای پیشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و این وابستگی یکی از نشانههای بارز عدم رشد اجتماعی است.
قرآن در آیه مورد بحث با صراحت میگوید: «محمّد تنها فرستاده خداست، پیش از او هم فرستادگانی بودند که از دنیا رفتند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود باید شما سیر قهقرایی کنید؟ و به آیین بت پرستی باز گردید»؟ (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ).
سپس میفرماید: «آنها که عقبگرد کنند و به دوران کفر و بت پرستی باز گردند تنها به خود زیان میرسانند نه به خدا» (وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً).
زیرا با این عمل نه تنها چرخهای سعادت خود را متوقف میسازند بلکه آنچه را به دست آوردهاند نیز به سرعت از دست خواهند داد.
در پایان آیه به اقلیتی که در جنگ احد علی رغم همه مشکلات و انتشار خبر شهادت پیغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره کرده و کوششهای آنها را میستاید و آنها را به عنوان شاکران و کسانی که از نعمتها در راه خدا استفاده کردند معرفی میکند میگوید: «خداوند این شاکران را پاداش نیک میدهد» (وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 693.
- ↑ بيهقى در دلائل از ابونجيح نقل نمايد كه مردى از مهاجرين از مردى از انصار كه در خون خود مى غلطيد، پرسيد: آيا متوجه شده اى كه محمد كشته شده است يا نه؟ مرد انصارى گفت: اگر هم كشته شده باشد شما بايد از دين خود دفاع كنيد و به خاطر آن به جنگ و كارزار پردازيد سپس اين آيه نازل گرديد.
- ↑ در تفسير ابن المنذر از عمر بن الخطاب نقل شده كه گويد: ما در غزوه احد متفرق شديم و من بالاى كوه رفتم در اين موقع از يك نفر يهودى شنيدم كه فرياد ميزد محمد كشته شده است. من گفتم: هر كس اين حرف را بزند گردان او را ميزنم در همين هنگام بود كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را ديدم و اين آيه نازل گرديد.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 153.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.